شناسنامه و شجره نامه پیامبران قرآنی

شناسنامه و شجره نامه پیامبران قرآنی

شناسنامه کامل 26پیامبر قرآنی
شناسنامه و شجره نامه پیامبران قرآنی

شناسنامه و شجره نامه پیامبران قرآنی

شناسنامه کامل 26پیامبر قرآنی

رحلت حضرت رسول(ص) و شهادت امام حسن(ع) تسلیت باد

 

با تشکر از آستان قدس رضوی

 

غروبی سخت دلگیر است،و من بنشسته‌ام اینجا  

کنار غار پرت و ساکتی تنها

که می‌گویند:"روزی روزگاری، مهبط وحی خدا بودست،

 ونام آن حرا بودست"

برون از غار ذهن خسته و تنهای من، چون مرغ نو بالی

کنار غار،از هر سنگ،هر صخره، پرد بر صخره‌ای دیگر

و می‌جوید به کاوشهای پیگیری، نشانی‌های مردی را

و پیدا می‌کنم گویی نشانی‌ها که می‌جویم:

همانست، اوست،

یتیم مکه، چوپانک، جوانک، نوجوانی از بنی هاشم

و بازرگان راه مکه و شامات

امین،آن راستین،آن پاکدل، آن مرد.

و شوی برترین بانو؛ خدیجه

نیز،آن کس، کو سخن جز حق نمی‌گوید وغیر از حق نمی‌جوید

 وبتها را ستایشگر نمی‌باشد.

واینک؛ این همان مرد ابر مرد است

 " محمد "  اوست.

پلاسی بر تن است او را،

 و می‌بینم که بنشسته ست چونان چون همان ایام

همان ایام کاین ره را بسا بسیار می‌پیمود،

 وتنها می‌نشست اینجا،

غمان مکه ی مشؤوم آن ایام را با غار می‌نالید...........

و می‌بینم تو گویی رنگ غمگین کلامش را، که می‌گوید:

 " خدای کعبه، ای یکتا!

درودم را پذیرا باش، ای برترو بشنو آنچه می‌گویم

پیام درد انسانهای قرنم را ز من بشنو

پیام تلخ دختر بچگان، خفته اندر گور

پیام رنج انسانهای زیر بار، وز آزادگی مهجور

پیام آنکه افتادست در گرداب.

خدای کعبه، ای یکتا!

فروغی جاودان بفرست، کاین شبها بسی تار است ...

بدین هنگام

کسی، آهسته، گویی چون نسیمی،می خزد در غار.

محمد را صدا آرام می‌آید فرود از اوج

و نجوا گونه می‌گردد، پس آنگه می‌شود خاموش.

و من، در فکر آنم کاین چه کس بود، از کجا آمد؟!

که ناگه این صدا آمد:

"بخوان!".......    

اما جوابی بر نمی‌خیزد.

محمد سخت مبهوت است گویا،..... کاش می‌دیدم!

صدا با گرمتر آوا و شیرین‌تر بیانی باز می‌گوید:

" بخوان!" ....

اما محمد همچنان خاموش .

پس از لختی سکوت اما که عمری بود گویی،- گفت:

 "........من خواندن نمی‌دانم!"

همان کس باز پاسخ داد:

" بخوان! بنام پرورنده ی ایزدت،کو آفرینندست ........."

و او می‌خواند اما لحن آوایش،

به دیگر گونه آهنگ است،

صدایی گو خدا رنگ است .

می خواند:

 " بخوان به نام پرورنده ی ایزدت کو آفرینند ست ..."

درودی می‌تراود از لبم بر او

درودی گرم.

غروب است و افق گلگون و خوشرنگ ا ست

و من بنشسته‌ام اینجا، کنار غار پرت و ساکتی تنها

که می‌گویند:" روزی روزگاری مهبط وحی خدا بود ست

و نام آن "حرا" بود ست..."

 

دکتر علی موسوی گرمارودی

با تشکر از وبلاگ : سیمای حضرت محمد(ص) در ادبیات فارسی